ساعت 5 عصر روز سهشنبه؛
صدای قدمهایی را میشنوم که مثل هر روز در همین ساعت آرام آرام به سلولم نزدیک میشوند، در باز میشود و زنی با موهای بلوند، با بیتفاوتی هر روزهای رو به دیگران میکند: «140 سال پیش، در همین سلول، مردی که به جرم توهین به پادشاه به حبس ابد محکوم شده بود، با شنیدن خبر خودکشی همسرش، خودش را حلقآویز کرد. .»
آقای الف که با خانم ب ازدواج کرد، هرگز قصدش عشق و عاشقی نبود؛ او حتی درست و حسابی خانم ب را نمیشناخت. آقای الف همیشه طرفهای ظهر از پنجرهی آشپزخانهاش که روبهروی منزل خانم ب بود، او را میدید که با موهای ژولیده میرود سراغ یخچال و پس از لحظاتی تفکر نیمه عمیق، کیکی شکلاتی به همراه خامه برمیدارد و فراموش میکند در یخچال را ببندد! آقای الف وقتی به خانم ب درخواست ازدواج میداد در فکرش این بود که خب اگر ازدواج کند دیگر کسی به خوابیدنهای تا دیروقتش گیر نمیدهد. خانم ب وقتی به آقای الف جواب مثبت داد در فکر این بود که خب حداقل آقای الف دیگر بهش گیر نمیدهد که چقدر میخورد.
اقای الف و خانم ب همدیگر را دوست دارند، بچهها و زندگیشان را هم دوست دارند. آنها حتی یک روز در میان به خانوادههایشان در همسایگی سر میزنند؛ البته بیشتر به صرف ناهار و شام! گرچه معمولا یک بار دیگر هم در خانهی خودشان شام میخورند. آقای الف و خانم ب عاشق هم نبودند، شاید الان هم عاشق هم نباشند، شاید هم باشند، شاید هم اصلا مهم نباشد که عاشق هم باشند یا نباشند!
همهجا از بازگشتِ قاتلِ زنجیرهای به شهر حرف میزدند. کالبدشکافیِ جنازهها مشخص کرده بود که تمامیِ قتلها بین یازده الی دوازده شب رخ داده. سکوتی وَهم انگیز، شهر را دربرگرفته بود. پیرزن با دستی لرزان برای خود قهوهای ریخت، عکسِ همسرش را در دست داشت، تیکتاکِ ساعت پاندولی به سمت نیمهشب شروع به نواختن کرد، دوازدهمین نواختش را که به صدا درآورد، پیرزن مکثی کرد، نفسی به آسودگی کشید و قهوهاش را نوشید.
هنوز فنجان قهوه در دستش بود که صدای آرامِ قدمهای سایهای مبهم، از پشتِ سر به گوش رسید.
پس از چند دهه شاهد تجدید چاپ رمان «فیل در تاریکی» نوشتهی قاسم هاشمی نژاد هستیم. داستانی پلیسی در زمانهای نهچندان دور از روی تقویم و بس دور با توجه به شتاب روز افزون حوادث تاریخ معاصر کشورمان! چاپ نخست این کتاب به سال ۱۳۵۸ بوده و این در حالی است که نوشتهی مرحوم هاشمی نژاد به سال ۱۳۵۵. پیش از اینکه شروع به خواندن داستان کنم فکر میکردم با داستانی پلیسی-معمایی و حتی تعلیقپذیر طرف خواهم بود ولی وقتی به یک سوم داستان رسیدم، فهمیدم که تصورم اشتباه بوده و فیل از تاریکی به در آمده است! مسلماً اگر چنین داستانی از نویسندهای غیر ایرانی بود جزء آثار ضعیف دستهبندی میشد و با مسامحه عامهپسند؛ ولی چیزی که خوانندهی ایرانی را با داستان همراه میکند همین جنس ایرانی بودنش است. از لحنها و تیپهای شخصیتی گرفته تا ذکر دقیق مکانها در داستان.
بنا بر پیشگفتار نویسنده که بر چاپ جدید کتاب در تابستان ۱۳۹۲ نوشته این داستان به نوعی عصیانی است دربرابر ادبیات رایج آن دوره که تعلیق و سمبولیسم را تشویق و ترویج میکرد. واقعگرایی موجود در رمان فیل در تاریکی که با ذکر دقیق زمانها و مکانها جلوهگری میکند بر دل خوانندهای مینشیند که به دنبال قصه است، قصهای که بخواند و لذت ببرد. فیل در تاریکی را که میخواندم در ذهنم دیالوگ فیلمهای مسعود کیمیایی نقش میبست، با همان لحن قهرمان پروری و عصیانگری سینماییاش، و شاید تنه به تنهی آنچه «فیلم فارسی» مینامیم!
فیل در تاریکی را دوست دارم چون به دنبال هوچی گری نیست، فیل در تاریکی را دوست دارم چون نویسندهاش به دنبال به رخ کشیدن قدرت قلم فرساییاش نیست، فیل در تاریکی را دوست دارم چون از سمبولیسم و تمثیل دوری جسته و رخ در رخ خواننده مینشیند و داستانش را روایت میکند. نه از سورئالیسم خبری است و نه از رئالیسم جادویی. قصه را نویسنده در تواضع کامل روایت میکند، تا جایی که حتی در این مسیر اندکی هم به خود غره شده و دل به ویرایش ویراستار نمیدهد. و این نکته از نظر من مهمترین نقطه ضعف داستان قاسم هاشمی نژاد میتواند باشد، عدم ویراستاری مناسب.
فیل در تاریکی پی رنگی ساده و خطی دارد، گویی نویسندهاش در عصر یک روز بهاری به سرش زده که چرا داستانی با موضوع پلیسی ننویسد و خب شروع میکند به نوشتن و تا آخر شب هم تمامش میکند. پیرنگ داستان دربارهی یک اتومبیل است که حسین از خارج از کشور به عنوان هدیه برای برادرش جلال امین (شخصیت اصلی داستان) میاورد که این اتومبیل توجهات بسیاری را از افرادی مرموز و حتی خلافکار به خودش جلب میکند و در طول داستان جلال امین که گاراژداری سرد و گرم چشیده و لوطی مسلک است، دلیل این جلب توجه را کشف میکند و البته حوادثی هم در پی این کشاکش ایجاد میشود.
فیل در تاریکی را بخوانید چون راویاش قصهای دارد که میخواهد برایتان بگوید؛ دلیل دیگری برای داستان خواندن سراغ دارید؟!
و باز هم محمود دولتابادی و رمانی نو از ایشان. «بیرون در» تازهترین اثر محمود دولت آبادی است که بیشتر به داستانی بلند شباهت دارد تا رمان. «بیرون در» با گیجی و سرگردانی دختری شروع میشود که خود را نشسته پشت یک میز در خانهای نااشنا مییابد. دختر سیر رویدادهایی که طی شب گذشته از کافه قنادی فرانسه در خیابان انقلاب تهران وی را بدان جا کشانده در ذهن مرور میکند؛ اصلاً چه رویدادهایی؟ رویدادی نبوده جز یک نشستن در کافه قنادی، البته به تنهایی، نوشیدن فنجانی قهوه و آمدن مردی غریبه پشت میز، نه سخنی و نه حرف و حدیثی، بیرون رفتن از کافه و پیادهروی با هم، باز هم در سکوت، و آمدن به یک خانه که یک لنگهی درش نیمه باز و در زمین فرو رفته، در محلهی ارامنهی تهران، مجیدیه.
طی داستان و زمزمههای درونی دختر متوجه میشویم که از فعالین ی چپ و شاید چریک بوده که همسرش را نیز در همین جریانات از دست داده است. فضای خفقان پیش از انقلاب و مجالی که دیگر برای جوانان نیست، مجالی برای عشق ورزی نیست، سکوت، توهم و سوءظن در تمامی حرکات و کلمات افراد جاخوش کرده. هیچکس نمیخواهد خود واقعیاش را به دیگری نشان دهد مگر آنکه دلیلی باشد برای رهایی. حس آزاد بودن و رهایی انگیزهای ی میشود در یک کشور بحران زده و شکافته شده میان ت و ت.
آفاق، این دخترکی که از دنیای ت و تزدگی خسته شده و به دنبال عشقی موهوم پا در تارکی و اوهامی ناخواسته میگذارد، حتی عشق را با اجبار به دل راه میدهد. اجباری از طرف خودش. آفاق با مادرش ملوک زندگی میکند. ملوک خسته از روابط خطرناک آفاق و دو بسته، دو بستهی مشکوکی که در خانهشان جاگیر شده تا دستی بیاید و ببردش بیرون، از ذهن ملوک، از زندگی آفاق.
داستان کند شروع میشود و کند میگذرد. ذکر جزییترین حالات و توصیف ریزترین موقعیتها شاید از جنس خاص قلم دولت ابادی نشأت گرفته باشد، ولی خیلی از اوقات حوصله سر بر میشود. نویسنده خواننده را در همان فضای تنگ و اوهامزدهای میخواهد که خودش در ذهن داشته و کوچکترین فضایی برای خیال و تخیل آزاد به خواننده نمیدهد. «بیرون در» را برای خواندن پیشنهاد میکنم چون از قلمی توانا برای روایت بهره میبرد و در عین حال «بیرون در» را برای خواندن پیشنهاد نمیکنم چون قصهاش آنچنان که باید جذاب نیست. بیشک برای یک داستان، قصه و تکنیک روایت آن قصه همچون دو بال یک پرنده هستند، اگر یکی بلنگد به ناچار تمام اثر دچار این لنگیدن میشود.
بیرون در
محمود دولت آبادی
نشر چشمه
چاپ نخست، بهار ۱۳۹۸
بررسی اعلامیه دادستان دیوان کیفری لاهه برای آغاز تحقیق از جرایم ارتکابی در سرزمینهای فلسطینی
در یادداشتی برای ت و فرهنگ به بیانیه جدید دادستان دیوان کیفری بینالمللی خانم فاتو بنسودا پرداخته و از جنبههای حقوقی به درخواست برای آغاز تحقیقات از جرایم ارتکابی توسط رژیم اسراییل در سرزمینهای اشغالی فلسطینی نگاه کردهام. در این یادداشت تحلیلی ضمن اشاره به پیشینه قضیه، از عضویت فلسطین به عنوان دولت غیر عضو ناظر در سازمان ملل آغاز کرده و به اعلامیه این دولت برای قبولی و سپس عضویت این دولت در دیوان بینالمللی کیفری نظر داشتهام. از جمله در بخشی از این یادداشت میخوانیم که:
«پس از فراز و نشیبهای فراوان در سازمان ملل متحد، فلسطین بهعنوان دولت غیر عضو ناظر در این سازمان به رسمیت شناخته شد. شناسایی این وضعیت برای فلسطین موجب شد تا این دولت درخواست الحاق به کنوانسیونهای مختلفی در زمینه حقوق بشر و حقوق بشردوستانه بدهد. اساسنامه رم ۱۹۹۸ (سند تاسیس دیوان کیفری بینالمللی) یکی از اسناد مهمی بود که فلسطین ضمن الحاق به آن اعلامیهای مبنی بر پذیرش صلاحیت آن دیوان تقدیم کرد. الحاق فلسطین به این سند امکان تعقیب و محاکمه مرتکبین جنایات تحت صلاحیت دیوان را که در سرزمین فلسطین و علیه اتباع آن کشور صورت گرفته فراهم میکند. علی خاشان وزیر دادگستری حکومت خودگردان فلسطینی با استناد به بند ۳ ماده ۱۲ اساسنامه رم در ۲۲ ژانویه ۲۰۰۹ اقدام به ارسال اعلامیهای دال بر پذیرش صلاحیت دیوان نمود.
ادامه مطلبکاترین کبیر ملکه مقتدر روسیه در پاسخ دنی دیدرو فیلسوف فرانسوی بیان داشت:
«موسیو دیدروْ من با علاقهای وافر به هر چیزی که از ذهن درخشان شما نشئت گرفته گوش سپردهام؛ ولی از اصول والای شما -که به خوبی بدانها واقفم - کتابهای خوبی بر میآید و اقداماتی بد. در طرحهایی که شما برای اصلاحات دارید به تفاوت میان موقعیت من و شما توجه نشده است. شما روی کاغذ کار میکنید که هر چیزی را میپذیرد. هموار و نرم است و نه با تخیل شما مخالفتی میکند، نه با قلمتان. من شهبانویی بینوا، روی پوست انسانها کار میکنم که اندکی زودرنج است و حساس.»۱
برای نوشتن عنوان این یادداشت دچار تردید بودم. از آن تردیدهایی که وسواسگونه همراهتان میشود و نوعی مطلقگرایی را مثل خوره به جانتان میاندازد؛ باید اعتراف کنم یکی از همین تردیدها بود که سر آخر کارش را کرد تا عنوان ابتدایی یادداشتم را به همینی که هست تغییر دهم. عنوان اولیه یادداشتم این بود که: «این کتابها را نباید خواند» بعد دیدم گناه دگران را چرا بر دوش کتاب اندازیم! اتفاقا گهگداری باید این عناوین را هم خواند تا بتوانیم سره را از ناسره بهتر تشخیص دهیم.
در یادداشتی برای وبسایت ت و فرهنگ جوانب حقوقی ترور شهید سردار قاسم سلیمانی و ابومهدی مهندس و دیگر همراهان و همرزمان را بررسی و تبیین کردم. این یادداشت را در همین پست بازنشر میکنم:
بر اساس گزارش تسنیم مقامات ارشد آمریکایی شامگاه یکشنبه هشتم دی اعلام کردند که به سه هدف در پایگاههای گردانهای حزب الله عراق که زیر مجموعه حشد شعبی عراق هستند و دو پایگاه دیگر در شرق فرات حمله هوایی کردهاند. این اقدام آمریکا که توسط وزیر خارجه، وزیر دفاع و مقامات نظامی آنها به عنوان تلافی حملات موشکی به پایگاه نیروهای آمریکا در « k1 » در جنوب موصل توجیه شد، بر خلاف دیگر اقدامات آنها علیه حشد شعبی در عراق است که به شکل پنهانی و غیرعلنی انجام شد و آنچه تاکنون به شکل مخفیانه و به کرات صورت گرفته بود را علنی کردند. در این حمله نظامی و نقض آشکار حاکمیت و استقلال عراق که علیه نیروهای مسلح قانونی عراق انجام شد، 28 نفر شهید و 51 نفر زخمی به جای ماندند.
ادامه مطلب
درباره این سایت